خود شناسی و خدا شناسی
 
**For All**

خود شناسی و خدا شناسی

وقتی کودکی متولد می شود اگر او را در زندان کوچکی بزرگ کنیم ، دنیای او به همین زندان ختم می شود ، با در و دیوار آن انس می گیرد و تمام دنیای او همین حصار کوچک است و چه بسا که به این دنیای کوچک چنان عشق و علاقه ای پیدا می کند که دوست ندارد به بیرون حصار قدم بگذارد و حتی فکر رفتن آن طرف او را ناراحت می کند زیرا شناختی از بیرون حصار ندارد .

حال اگر این کودک در سن 18 سالگی بتواند یک آجر از دنیای کوچک و تنگ و تاریک خود را بردارد و آن طرف را ببیند تازه متوجه می شود که چه دنیای بزرگتر و بهتری در انتظار اوست بنابراین دیگر از پا نمی نشیند و تلاش می کند تا خود را از این حصار نجات دهد .

خود شناسی یعنی همین از حصار کوچک تن گذشتن و رسیدن به دنیای حقیقی اگر ما بتوانیم قسمت کوچکی از دنیای ماورایی را با استفاده از خود شناسی و خدا شناسی درک کنیم دیگر دلمان به این دنیا بند نمی شود و مدام هوای عالم بالا را می کند و بالطبع برای رسیدن به آن دنیا و درک لذت های آن تلاش می کند  . مثل کسی که از شوق سفری که در پیش دارد  از مدت ها قبل تدارک آن را می بیند و هر لحظه که به زمان مسافرت نزدیکتر می شود شاداب تر می گردد

خودشناسی به انسان می گوید "كه هستی و چه هستی؛ چه استعداد ها و توانایی هایی داری؛ جایگاه او را در هستی و نسبتش را با مبدأ هستی معیّن می كند و او را آماده پیمودن راه خاك تا افلاك می كند".

بدیهی است كه هرچه انسان دراین راه كوشاتر باشد، رتبه و درجه‌اش بلندتر خواهد بود.

نتیجه: خودشناسی راهی است برای یافتن اصلی كه انسان از آن دور مانده و باز جستن روزگار وصل است.

امیرمؤمنان می فرماید: "كسی كه خود را نشناخته، هلاك خواهد شد".[13] هم چنین می فرماید: "كسی كه خود را نشناسد، از راه نجات و رستگاری دور شده و به وادی جهل و گمراهی كشیده شده است".[14]

به طور مثال: انسانی كه خود را نمی شناسد و از این معرفت غافل مانده، چون مسافری است كه در بیابانی بیراه گم گشته است. چنین كسی بعید است به مقصد برسد. هم چنین ممكن است چندین راه به سوی مقصد وجود داشته باشد كه یكی كوتاه و دیگری بلند باشد. هر چه آگاهی و معرفت انسان به خویش بیشتر باشد، به منزلة آن است كه در راهی كوتاه تر قرار گرفته باشد.

به همین دلیل است كه امیر مؤمنان با فضیلت ترین معارف را معرفت انسان به خویش می شمارد

تأملي در خودشناسي

جمله معروف «خودت را بشناس» که از سقراط نقل شده و به تعابير ديگري در انديشه‌هاي قبل از سقراط نيز وجود داشته است‌، بيانگر اين مسئله است که آدمي نسبت به حقيقت وجودي خود بي اعتنا نبوده وهمواره بدان مي انديشيده است. از مذاهب و مکاتب عرفاني هند گرفته تا فلسفه‌هاي يونان و روم باستان و عرفاي مسيحي و اسلامي تا عصر حاضر همواره شناسايي انسان و توجه به معرفت خود مد نظر بوده است.

مذاهب گوناگون همواره کوشيده‌اند تا با تجزيه و تحليل هويت انسان و شناخت مبدأ و غايت او به پرسش‌هاي مربوط به چيستي و کيستي او پاسخ‌هاي در خور دهند. در اين گرايش‌هاي گوناگون فلسفي سعي شده است بر اساس مباني متفاوت، مبدأ و حقيقت انسان تبيين و بر اساس آن، انسان آرماني و عارف به حقيقت خود را تفسير کنند. به عبارت ديگر با تشريح ابعاد وجودي انسان در پي حل اين مسئله بوده‌اند که بدانند اولاً انسان چيست؟ و ثانياً اين انسان چه هدفي را بايد در طول حيات خويش پي گيرد تا به کمال شايسته خود نايل گردد؟

     از مهم‌ترين مسائل قابل شناخت در نظام هستي، شناخت خود انسان است. انسان پيش از آنکه به شناسايي جهان پيرامون خود بپردازد و در صدد يافتن خوبي‌ها و بدي‌هاي آن باشد مي بايست خود را بشناسد و گنج‌هاي ارزشمند نهفته در نهاد خود را کشف نمايد و آنها را در نهايت کمال خود تعالي بخشد و اميال حيواني خود را کنترل و تعديل نمايد. در اين صورت است که مي تواند به  بزرگ‌ترين سعادت هستي که همانا يافتن خويشتن حقيقي خويش است، دست يابد.

اين سؤال از دير باز مطرح بوده است که اساساً منظور سقراط از عبارت خودت را بشناس‌ چه بوده است و ما چه چيزي را لازم است در خود بشناسيم که تا به حال نشناخته‌ايم و از آن غفلت کرده‌ايم‌؟ قرآن کريم مي‌فرمايد: يا ايها الذين آمنوا عليکم  انفسکم.1 اي کساني که ايمان آورده‌ايد به خود بپردازيد، كه برخي مفسرين آن را به خودشناسي تفسير کرده‌اند. همچنين در حديث آمده است که پيامبر اکرم(ص) فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه، کسي که خود را بشناسد خدايش را شناخته است. شناخت چه چيزي از انسان مد نظر بوده که تا اين حد از اهميت برخوردار شده است‌؟

    اغلب مکتب‌هاي عرفاني و نيز روانشناسان بنام، منشأ درد و رنج را در درون خود انسان‌ها دانسته و معتقدند وقتي ما واقعيت خويشتن را ‌درک کنيم، اولين راه حل مسئله رنج را تشخيص داده‌ايم. خودت را بشناس  جمله‌اي است که اکثر فرزانگان عالم انسان‌ها را بدان پند داده اما در اين ميان کمتر اشاره‌اي به چگونگي و نحوه ‌اين شناخت کرده‌اند!

 

    ما درباره خودمان واقعاً چه مي‌دانيم‌؟ همه ما از اهميت خود و نيز بي‌همتا بودن خويش داد سخن مي‌دهيم اما آگاهي ما از خود، تنها يک آگاهي سطحي است، چرا که در سطوحي ژرف‌تر و عميق‌تر ما هرگز خود را نمي‌شناسيم و يا اينکه نمي‌دانيم چگونه بايد بشناسيم!

    «خودت را بشناس» اگر چه عبارت کوتاه و مختصري است ولي يک دنيا معنا در آن نهفته است که به سادگي نمي‌توان به کنه ذات آن پي برد و همه ابعاد آن را چنان که شايسته است کاويد. اما چيزي که از آن مي توان فهميد اين است که انسان بايد همه تلاش خود را معطوف به شناخت جنبه هاي مثبت و منفي خود کند و آنها را خوب بشناسد تا بتواند در صدد رفع نواقص و يا تقويت جنبه هاي مثبت آن بر آيد.

  انسان سرشار از صفات نيک و بد است که چون با تأمل بدان ها نمي نگرد آن صفات چنان که هستند بر او جلوه نمي کنند لذا تلاشي هم براي رفع و يا تقويت آن ها صورت نمي گيرد.

  سقراط ما را نهيب مي زند که تويي که براي شناخت هر چيزي تلاش مي‌کني و براي به دست آوردن آنها از هيچ کوششي دريغ نمي‌ورزي و تا قيمت و ارزش چيزي را به دست نياوري دست از تلاش بر نمي‌داري، چرا در فکر شناخت قدر و قيمت خود نيستي؟

    آيا ما خودمان به اندازه قيمت مثلاً کيف گمشده‌مان ارزش نداريم که فقدانش خواب را از چشمانمان مي‌ربايد، ولي ما خود را سال‌ها گم کرده‌ايم و نمي‌دانيم که گم کرده‌ايم و تلاشي هم جهت يافتن خود نمي‌کنيم.

    وقتي کسي‌ سرمايه‌اي دارد و مي شنود که ارزش آن سرمايه در بازار پايين آمده است، بسيار ناراحت مي‌شود و غم و اندوه فراوان او را در بر مي‌گيرد، غافل از آنکه سرمايه عمر ما لحظه به لحظه کم مي شود و قدر آن را نمي دانيم و احساس نمي کنيم که چه چيز ارزشمندي را از دست مي دهيم. چرا؟ چرا يک چنين احساسي در ما وجود دارد که سرمايه هاي دروني خود مانند عمر، سلامتي، نشاط، جواني و بسياري از فرصت‌هاي ديگر را هيچ حساب مي‌کنيم و اصلاً ارزشي براي آن‌ها قائل نيستيم و شايد تنها زماني به هوش آييم که چه چيزهاي گرانبهايي را از دست داده‌ايم که ديگر خيلي دير باشد و زماني براي جبران آن ها باقي نمانده باشد‌؟

خودت را بشناس، يعني به همه داشته‌ها و نداشته‌هايت نيک بينديش، استعدادها و توانايي‌هايت را درياب و از تمام لحظه ها و فرصت ها جهت رشد و تکاملت استفاده کن.

    زندگي در طبيعت بدون ترديد يک پيکار همه‌جانبه است. پيکار با همه چيزهايي که مانع پروازند و انسان را از پرداختن به خود باز‌مي‌دارند. براي پرواز بايد همه موانع را از ميان برداشت، خود را سبکبال و سبکبار کرد و در هوايي پاک، حرکت رو به بالا را آغاز نمود. در اين ميان بزرگ‌ترين عامل صعود، شناخت خود يعني شناخت همه توانايي‌هاي خود است. تا زماني که انسان قابليت هاي خود را نداند و به داشته‌هايش وقوف نيابد، نمي تواند گام از گام بر دارد زيرا هر قدمي مي تواند آخرين گام بوده و او را به دره سقوط هدايت کند.

کسي که قصد سفر به نقطه دور و درازي را دارد ابتدا به توشه‌ها و داشته‌هايش مي انديشد و به چيزهايي که ممکن است در ميانه راه به آن‌ها حاجت افتد. لذا از پيش، بار خود را محکم مي بندد سپس به ميزان توان و قدرت خود چاره مي کند که تا چه اندازه مي تواند از پس اين سفر سنگين برآيد. پس شناخت توانايي‌هاي جسماني و روحاني از ضروريات يک سفر نه چندان دراز است. حال کسي که مي خواهد به سفر طولاني انفسي بپردازد و نفس خود را از مسير پر خطر و سنگلاخ  پستي‌ها و پلشتي‌ها در مدتي مديد عبور دهد و به نقطه اوج تکامل و تعالي برساند، عبارت  «خودت را بشناس» بيش ازپيش جلوه‌گري مي کند. 

نتايج خودشناسي

    يکي از نتايج خودشناسي عشق  است. براي درک مفهوم بودن و زيستن بايد عاشق بود، عاشق زيست، عاشق شد و عاشقانه به جهان نگاه کرد و مسير زندگي را تا بي‌نهايت عاشقانه طي نمود. زيرا جهان به عنوان مصنوع خداوندي سزاوار تجليل و تمجيد است و هر چيزي که از او صادر شود لايق عشق ورزيدن.

    وارسته و رها بودن از هر آنچه رنگ تعلق و وابستگي دارد، يکي ديگر از نتايج و درس‌هاي خود‌شناسي است. فرصت زندگي چندان طولاني نيست و با يک چشم به هم زدن همه چيز پايان مي‌يابد و دلبستگي‌هاي ما هر قدر هم بزرگ باشند به آني چون باد و برق مي‌گذرند. بنابر اين هر چه آزادتر از قيل و قال‌هاي پوچ و بي‌معناي زندگي مادي باشيم فرصت بيشتري براي انديشيدن در حقيقت خويش خواهيم داشت.

    يکي ديگر از نتايج دعوت به خود‌شناسي شناخت جايگاه خويش در جهان و کشف حقيقت مقام خويش در گذرگاه هستي و رابطه خود با عالم است. گذرا بودن عمر، ناپايداري دوران زندگي و ميرايي لحظات همه و همه به ما مي‌گويند که نبايد از جهان انتظار وفاداري و از عمر تمناي ماندگاري داشت و همچنين نبايد آنقدر غرق در دلبستگي‌ها و وابستگي‌هاي زندگي شد که از گوهر حقيقي خويش و فرصتي‌ که براي هستي انسان داده شده دچار غفلت گرديد.

امام علي‌(ع) در عبارت زيبايي مي‌فرمايد‌:

درد تو در درون توست و تو نمي بيني و دواي تو در درون توست و تو آگاه نيستي. تو مي پنداري که همين جثه کوچک هستي و حال آن که درونت عالم بزرگي را در بردارد.

موانع خودشناسي

يکي از موانع خودشناسي تسليم نظر ديگران شدن و معيار و محور قرار دادن آن‌هاست. اگرچه جامعه‌پذيري و رسوم اجتماعي نوعي از شفافيت و انسجام را در زندگي ايجاد مي‌کند و شخص را از زير بار اينکه براي هر کاري بايد از پايين‌ترين مدارج شروع کند بيرون مي آورد، اما در موارد بسياري رويه‌هاي غلط، اشتباهات هنجار شده و رسوم برآمده از نفسانيات و يا ناداني ديگران، فرد را از خود بيگانه ساخته و در معيارهاي موهوم قرار مي دهد.

زندگي بر اساس خواسته‌ها و ارزش‌هاي ديگران سبب مي‌شود که انسان استعدادها، مواهب و هداياي منحصر به فرد خود را فراموش کرده و از خود واقعي‌اش فاصله گيرد و با اينکه خداوند گنجينه‌هاي ارزشمند هر کسي را در درون خود او قرار داده است، اما فرد به دنبال کشف گنج‌هاي گمشده و پنهان ديگران باشد و در نهايت با دست خالي و در حالي که سرمايه‌هاي اساسي خويش را از دست داده است خود را در انتهاي راه بيند و غير از رنج و پوچي چيزي در دفتر هستي‌اش نخواند.

يکي ديگر از موانع خود‌شناسي که زندگي را به يک دروغ بزرگ تبديل مي‌کند‌، شکست در نبرد ميان عقل و شهوت (هوس) است. تمايلاتي در انسان وجود دارد که او را به ادامه زندگي دلگرم مي‌کند و رنج‌هاي طاقت‌فرساي آن را بر او هموار مي‌سازد. مثلاً لذت خوردن و آشاميدن براي ادامه حيات، لذت جنسي براي بقاي نسل، لذت انباشت ثروت براي فعاليت‌هاي اجتماعي و موارد بسياري ديگر زندگي فردي و اجتماعي را پايدار مي‌سازد. اما گاهي نفس انسان از مسير طبيعي كاربرد اين لذائذ خارج گشته و آن‌ها را اصيل مي‌پندارد و به تمتعات پوچ و بي‌ارزش رو مي‌آورد در حالي که خود اين لذات مقصود بالذات نبوده، بلکه براي رسانيدن انسان به مسير تعالي فردي ـ اجتماعي به عنوان ابزار عمل مي‌کنند.

    خواهش‌هاي بي‌پايان، نفس انسان را مي فريبند تا اميال خود را برآورده سازند و بدين ترتيب قدرت انديشه را که نظر به حقايق و کاميابي پايدار دارد مغلوب مي‌سازند. پس نخستين دشمن انسان در درون خود اوست و تا انسان بر آن تسلط نيابد کانون معرفتش‌ شکوفا نمي‌شود. تسليم شدن در برابر وسوسه‌هاي شيطاني انسان را از خود بيگانه مي‌کند و او را از رسيدن به هدف متعالي زندگي باز‌مي‌دارد. چشم‌انداز زندگي مطلوب را بسان سرابي به انسان عرضه مي‌کند که با رسيدن به آنها  باز هم ميل سيري‌ناپذير انسان اشباع نمي‌گردد و خاطرش آرام نمي گيرد. چرا که انسان طالب کمال بي‌نهايت است و چنين کمالي در دنياي محدود و مادي يافت نمي گردد.

خودشناسي امر ساده‌اي نيست که هر کسي قادر به انجام آن باشد، بلکه بايد آينه وجود آدمي بطوري صاف و پاک از زنگارها و غبارها باشد كه حقيقت وجود آدمي را به درستي نشان دهد. غل و غش‌ها، عدم صداقت‌ها، حسابگري‌ها و وا‌بستگي‌هاي پوچ و بي‌ارزش به ا‌نسان اجازه نمي‌دهد که تصويري درست از حقيقت وجود او بر خودش نمايان شود.   خودشناسي همان راهي است که قرآن سفارش كرده و بزرگان ديني ما به آن دعوت کرده‌اند و خود نيز پيش از ما به آن راه رفته‌اند. اين دعوت به ما امکان مي دهد که اگر به شناخت کامل خود هم نائل نمي شويم، دست کم به تفکري دست يابيم که مسئله حقيقي انسان با پوششي از توانايي‌ها و مهارت‌هاي عملي بر ما پنهان نما‌ند و اين امر هرگز شايسته مقام وجودي ما نيست.

نتیجه: مقصصود از خودشناسی عبارت است از تفکر و مطالعه در خلقت و صفات و کارهای جسم و جان و روح و روان خویشتن مانند تدبر در نظم حاکم بر بدن، نیازمند بودن، مخلوق و معلول بودن، کمال خاهی که تفکر در هر یک از موارد راهی است برای خداشناسی، افزون بر این وقتی انسان خود را شناخت، میفهمد که سعادت و شقاوتش در چیست و با انتخاب راه سعادت خوشبختی خود را فراهم مینماید.

آخرین موضوعات  

علي (ع) در روايتي فرموده است : خداي رحمت كند كسي را كه بداند از كجا است و در كجا است و به سوي كجا است. (رحم الله من عرف من اين و في اين و الي اين). اگر بر اين سه سوال كه از مبدا، جهان و معاد است، دو سوال ديگر را نيز بيفزاييم ؛ يعني سوال از خود كه من كيستم وسوال از روش زندگي كه چگونه بايد زندگي موفقيت آميزي داشته باشم، در مجموع به پنج سوال مي رسيم كه سوالهاي اساسي ،كلي و فلسفي زندگي انسان هستند، سوالهايي كه بيان گر بينش و آگاهي او نسبت به خود، مبدا هستي، جهان و زندگي ، معاد و سرنوشت و دين هستند.

انسان در ابتداي زندگي خود در غفلت و بي خبري بسر مي برد و نياز به چيزي دارد كه او را از خواب غفلت بيدار نمايد . آگاهي هاي بينشي كه همان آگاهي هاي اساسي و فلسفي زندگي هستند، انسان را از خواب غفلت بيدار و او را در جهت رسيدن به اهداف آفرينشي و نهايي زندگي، به حركت در مي آورد.

ازميان شناخت هاي اساسي و بينشي، شناخت خود يا به تعبيري انسان شناسي از موقعيت ويژه اي برخوردار است. حركت انسان در مسير تكامل و قرب به خداي از خود شناسي آغاز ميشود. انسان تا با خودش آشنا نشود و از استعداد بي نهايت و ارزش فوق العاده جوهر انساني خود آگاه نگردد ، حركت جدي و پيگيرانه اي را در جهت شكوفايي نيروهاي نهفته در خود سامان نمي دهد و خط سير درستي را در زندگي نخواهد داشت. تقريبا همه چيز از شناخت انسان و موقعيت با ارزش او در جهان هستي شروع مي شود.

اولين و پر فايده ترين دانستني براي انسان، شناخت خود است . شناختي كه بدون آن هيچ چيزي به درستي براي انسان شناختني نيست و هيچ برنامه اي مفيد فايده وموثرنمي باشد. حتي شناخت خدا، از شناخت انسان آغاز مي شود.

به طور كلي انسان را دو گونه شناخت است .شناخت درون و شناخت بيرون .

براي شناخت بيرون از شناخت درون بايد آغاز نمود. بدون شناخت درون، شناخت بيرون چندان حقيقي و موثر نيست.

(منبع:Www.zigguratco.loxblog.com)

 

 

 

 

 

 




           

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید روز های خوبی برای شما آرزو مندیم عیسی(مدیر وبلاگ)
آخرین مطالب
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 33
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 714
بازدید کل : 80945
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1